امروز تولد داداش نازم بود باهاش رفتم دانشگاه همه بچه ها نگامون میکردند.نمیدونم چرا؟کلا خیلی خوشحال بودم ازدیدنش.خیلی وقت بود ندیده بودمش.راستی بچه ها سلام.حال همه تون خوبه؟امروزادبیات امتحان داشتم خیلی خوب بود.داداشم میگفت بهم قول دادی باید امتحانتو خوب بدی که واقعا هم همینطورشد.وقتی دید دارم میخندم فهمید که کارم درست بوده.توسالن که بودم اول ازهمه بچه ها بلند شدم حسه خوبی بودکلا داشتم پزمیدادم.قراره دونه دونه اسم بچه هایی که تو دانشگاه باهاشون مچ هستم روبیارم اما الان زیاد وقت ندارم چون میخوام بیوگرافی همه شون رودربیارم.انشاالله به زودی وبلاگموآپدیت میکنم.امروز هم دانشگاه خیلی خلوت بود هم خیلی گرم.منوداداشم داشتیم هلاک میشدیم از تشنگی.

نمیدونم کی دوباره داداش ماهمومیبینم.راستی امروزخبردارشدم یکی ازبچه های دانشگاه به اسم م.م حالش بد بوده.طفلی باهمون حالش اومده امتحان داده.باباعجب پشتکاری.واسش دعا میکنم بهتربشه.